بخش عمدهاي از امدادهاي غيبي خداوند در قرآن كريم، مربوط به امتهاي پيشين و پيروان اديان گذشته است. در اين ميان آياتي كه دربارة بنياسرائيل يا قوم موسي(ع) نازل شده، از ساير امّتها بيشتر به چشم ميخورد. بحث «امداد» از ديدگاه قرآن كريم در بعضي موارد به لحاظ نوع، شرايط و كاركردها، با عهد عتيق مشابهت دارد. امدادهاي خداوند هنگام خروج از مصر و ياري يهوه در بيابان و اعطاي انواع نعمتهاي درخواستي از سوي پروردگار در قرآن كريم هم مطرح است. هرچند در برخي موضوعات، بين قرآن كريم و عهد عتيق اختلاف وجود دارد. در قرآن كريم از تعهّد خداوند مبني بر اعطاي سرزمين، به ذرية ابراهيم(ع)، از طريق اسحاق(ع) و يعقوب(ع)، آنگونه كه در عهد عتيق به آن اشاره شده است، سخني به ميان نميآيد. همچنين دادن سرزمين موعود به بنياسرائيل بهطور مطلق مطرح نيست، بلكه منوط به عدم تخلف از دستورات الهي است. آنچه كه از آيات قرآن كريم استفاده ميشود، رهايي قوم بنياسرائيل از بندگي و اسارت فرعون و وراثت زمين در جهت عبادت آزادانه خداي متعال است. برخي ديگر از انواع امدادها، مربوط به جامعة مسلمانان در صدر اسلام است.
اين مقاله، ضمن اشاره به تفاوتها و شباهتهاي موجود در اين زمينه، ويژگيهاي امدادهاي غيبي در قرآن كريم و عهد عتيق را از نظر مفهوم، انواع، شرايط و كاركردها بررسي ميكند.
سنت، امداد غيبي، امداد خاص، قرآن كريم، عهد عتيق، بنياسرائيل
«امداد» در اصطلاح قرآن كريم، از ريشة (م د د) است كه به نوعي كمكرساني به نحو متصل و پي در پي اطلاق ميشود و در كارهاي نيك و ناپسند به كار ميرود (راغباصفهاني، 1412ق، ص 763). امداد كمك و لطف الهي است كه شامل تمام هستي ميشود (راغباصفهاني، بيتا، ج 4، ص 346). سنّت امداد در قرآن كريم، به دوگونة عام و خاص قابل تقسيم است (مطهري، 1385، ج 3، ص 344ـ345). در اين تحقيق، علاوه بر سنّت امداد عام، بيشتر به سنّت امداد خاص، كه شامل مؤمنان ميشود و در شرايط مشخصي به ايشان عطا ميگردد (طباطبائي، 1417ق، ج 8، ص180)، پرداخته خواهد شد. اما «امداد» در اصطلاح عهد عتيق، شامل هرگونه تلاش خداوند در جهت كمك و ياري به قوم خود و انبياي بنياسرائيل را ميشود (پيدايش 15:28و تثنيه 7:2).
امداد از سنّتهاي الهي مطرح در قرآن كريم و عهد عتيق است و آيات و فقرات قابلتوجهي در اين دو منبع به آن اختصاص يافته است(ر.ك: مجادله: 21؛ صافات: 171ـ173؛ غافر: 51؛ يونس: 103؛ انفال: 40). اين سنّت، براساس قرآن كريم مربوط به زمان و مكان خاصي نيست و اختصاص به يك امّت و قوم ندارد (روم: 47). اما اين سنّت در عهد عتيق، مختص به بنياسرائيل است كه در راستاي تحقق وعدة خداوند و به جهت عهد و پيماني است كه ميان يهوه و پدران اين قوم، ازجمله ابراهيم(ع) و اسحاق(ع) و يعقوب(ع) بسته شده است (ر.ك: پيدايش 13: 15ـ16و 18:15 و26 :3ـ5؛ تثنيه 5:9).
پيشينة تحقيق به دو صورت عام و خاص مطرح است؛ منظور از پيشينة عام، بحث از سنّتهاي الهي در قرآن كريم و سنّتهاي الهي در عهد عتيق، همچنين سنّت امداد در قرآن كريم و سنّت امداد در عهد عتيق بدون تطبيق است. منظور از پيشينة خاص، بحث تطبيقي سنّت امداد در قرآن كريم و عهد عتيق است كه هيچ تحقيقي در حيطة پيشينة خاص و همچنين بحث از سنّت امداد غيبي از ديدگاه عهد عتيق يافت نشد. بنابراين، اهميت بحث امدادهاي الهي از ديدگاه قرآن كريم و عهد عتيق، كاملاً محسوس و جدي است. افزون بر اين، بررسيهاي گذشته در حيطة پيشينة عام، با توجه به اينكه اختصاص به متن قرآن كريم و روايات داشته است، از اهميت موضوع موردنظر نميكاهد، بلكه نياز به واكاوي و تبيين آن در قرآن كريم جهت مقايسه با عهد عتيق را بيشتر نمايان ميسازد.
ملاحظة شباهتها و تفاوتهاي سنّت امداد غيبي و مقايسة آن با اين سنّت در عهد عتيق، زواياي جديدي از بحث را به روي محققان ميگشايد. قطعاً در نهايت گامي به جلو در طرح مباحث تطبيقي خواهد بود. در اين بررسي، ضمن تلاش در براي دستيابي به حقيقت سنّت امداد از ديدگاه قرآن كريم و عهد عتيق بهعنوان سؤال اصلي، به پرسشهاي فرعي زير نيز پاسخ خواهيم داد:
1. شرايط دريافت امداد الهي در قرآن و عهد عتيق چيست؟
2. انواع امداد از ديدگاه قرآن و عهد عتيق چيست؟
3. كاركردهاي امداد در قرآن و عهد عتيق چيست؟
پرداختن به مسئلة امداد و آگاهي از شرايط، انواع و كاركردهاي اين سنّت اجتماعي، از مصاديق آشكار تأمّل و تدبّر در آيات قرآن كريم است. وظيفة هر انسان خداباور، بهويژه دانشپژوهان عرصة دينشناسي است كه با واكاوي و دقتنظر دربارة حقيقت سنّت امداد غيبي، گامي به جلو در جهت فهم بهتر حقيقت اديان آسماني، بخصوص دين مبين اسلام بردارند. قرآن كريم با خطاب قرار دادن اهل كتاب، بخصوص يهوديان عصر رسالت پيامبر اكرمˆ، ايشان را در موارد اختلاف به كتاب خود ارجاع ميدهد و از آنها ميخواهد تا براساس تورات و انجيل خود عمل كنند (آلعمران: 93) و آن را به درستي اقامه كنند (مائده: 66). ائمّة معصومين(ع) نيز در گفتوگوها و مناظرات خويش با اهل كتاب، ضمن استناد به فقرات و مطالب كتاب مقدس، با اهل كتاب براساس اعتقاد خودشان احتجاج ميكردند و آنها را به حقانيت و كامل بودن دين اسلام رهنمون ميشدند. اين تحقيق نيز در نظر دارد تا با بررسي تطبيقي سنت امداد غيبي از ديدگاه قرآن كريم و عهد قديم، گامي هرچند كوچك در تبيين و روشنسازي ماهيت و رويكرد اين دو كتاب در حيطة مفهوم، انواع، شرايط، اهداف و كاركردهاي اين سنّت الهي بردارد.
در اينجا، توجه به دو مطلب لازم است: اول اينكه از يكسو، برخي كمكهاي ويژة الهي بهرغم غيرعادي بودن، مستند به اسباب طبيعي است و از سوي ديگر، معجزات و كرامات نيز به سببهاي طبيعي غيرعادي مستند است. بنابراين، مناسب است تفاوت ميان معجزات و انواع امدادهاي خداوند روشن شود. به نظر ميرسد، مهمترين ويژگي جداكنندة معجزات پيامبران و كرامات اوليا از امدادهاي غيبي، اين است كه گرچه هر دو به اِذن خدا و وساطت نيروهاي غيبي و اسباب طبيعي غيرعادي انجام ميگيرد، ولي در معجزه و كرامت، خود شخص نقش اصلي را دارد. اما در امداد غيبي، شخص چنين نقشي ندارد و درحاليكه اميدش از همه جا قطع شده، مدد الهي از او دستگيري ميكند (ناصحي، 1382، ج 4، ص 299).
نكتة ديگر اينكه وقتي سخن از الهي بودن امداد به ميان ميآيد، منظور اين نيست كه فلان عمل و نتيجه بهطور مستقيم از خداوند صادر ميشود، بلكه ممكن است ابزار فراوان طبيعي يا غيبي در كار باشد، در عين حال كار و اثر آن به پروردگار منسوب است؛ چراكه او براي تقويت بينش و گرايش توحيدي، پديدهها را به خود نسبت ميدهد تا در عين تقويت بينش توحيدي، آدميان را با توحيد افعالي نيز آشنا سازد (مصباح، 1380، ص 426). اگرچه توجه به اين نكات، در تفهيم بهتر امدادهاي غيبي از منظر قرآن كريم بسيار مؤثر است، اما ميتواند در وجه امداد بودن معجزات و اَعمال پيامبران در عهد عتيق نيز ما را ياري كند؛ چراكه اعمال نجاتبخش در عهد عتيق از سويي منسوب به خداوند است و از سوي او انجام ميگيرد، بهگونهايكه خداوند در جهت امداد و ياري بنياسرائيل تمام توان خود را به كار ميبندد و به موسي(ع) چنين خطاب ميكند: «اينك عهدي ميبندم و در نظر تمامي قوم كارهاي عجيب ميكنم كه در تمامي جهان و در جميع امتها كرده نشده باشد...» (خروج 10: 34) و از سوي ديگر ممكن است اين امدادها در قالب معجزه هم محقق گردد. براي مثال، ارائة معجزات توسط موسي(ع)، به امر الهي و در راستاي نجات قوم صورت ميگيرد و ملاك امداد غيبي را هم داراست:
و خداوند به موسي گفت: ببين تو را بر فرعون خدا ساختهام و برادرت هارون، نبي تو خواهد بود. هر آنچه به تو امر نمايم تو آن را بگو و برادرت هارون، آن را به فرعون بازگويد، تا بنياسرائيل را از زمين خود رهايي دهد... پس خداوند موسي و هارون را خطاب كرده، گفت: چون فرعون شما را خطاب كرده، گويد معجزهاي براي خود ظاهر كنيد، آنگاه به هارون بگو عصاي خود را بگير و آن را پيش روي فرعون بينداز، تا اژدها شود... (خروج 7: 1-10).
اكنون كه شناخت اجمالي از سنّت امداد غيبي در قرآن كريم و عهد عتيق بهدست آمد، به بررسي تفصيلي اين سنّت بهطور تطبيقي خواهيم پرداخت:
از ديدگاه قرآن كريم، امداد خداوند بهعنوان يك قانون و سنّت الهي مطرح ميگردد(صافات: 171ـ173؛ مجادله: 31). خداوند با اشاره به سرگذشت پيشينيان، همگان را به تأمّل و تفكر در اين باره دعوت ميكند(آلعمران: 137). از ديدگاه قرآن كريم، عملكرد امّتهاي سابق و همچنين نحوة رفتار خداوند در قبال آنان يك سنّت جاري و هميشگي است (فاطر: 43). قرآن كريم با تصريح بر تغييرناپذيري سنّتهاي الهي، امداد و نصرت خود را بهعنوان يك سنّت و قانون دائمي مشمول پيامبران و مؤمنان در همه زمانها ميداند (غافر: 51). درحاليكه امداد در عهد عتيق اختصاص به قوم بنياسرائيل دارد (خروج 7: 6ـ8). اين سنّت در خصوص ايشان جاري است و ساير اقوام را شامل نميشود (پيدايش 15: 28). روشن است هرگونه امداد و ياريرساني در عهد عتيق، هرچند تحت عنوان يك قانون و سنّت دائمي و مشروط به اعمال انسانها ميباشد، نهتنها محدود به فرزندان اسرائيل است، بلكه خداوند در جهت تحقق وعدههاي خويش نسبت به قوم مبني بر حمايت از آنان تلاش ميكند و حتي ساير اقوام و افراد را از سر راه برميدارد(خروج 4: 22-23).
براساس آيات قرآن كريم «امداد» در ابتدا به دو نوع عام و خاص بيان ميشود (اسراء: 18-20). در گام بعدي، امداد خاص به دو گونة دنيوي و اُخروي قابل تقسيم است (غافر: 51). موضوع امدادهاي خاص دنيوي نيز گاه افراد و گاه يك امّت و يا اجتماع بشري است. درحاليكه، در عهد عتيق، امداد خاص عمدتاً در اين دنيا و براي نجات يك قوم است و اين جاي تعجبي ندارد؛ زيرا بيشتر تعاليم موسي(ع) مبتني بر اخلاق عملي و مبادي اعمال روزمره مربوط به حيات دنيوي است(حكمت، 1345، ص 181). براي نمونه، در بسياري از فقرات تورات، وقتي سخن از عبادت خدا و اطاعت او ميرود، نتيجهاي كه براي آن بيان ميشود، مربوط به همين دنياست. اموري مانند عمر طولاني، آباداني مزارع، باروري حيوانات و زندگي خوش در سرزمين موعود. همچنين زندگي سخت دنيوي، اسارت و آوارگي و قطع امدادهاي خداوند... در نتيجة نافرماني است (ر.ك: سفر تثنيه، باب 5 و6). اكنون كه تفاوت اساسي قرآن كريم و عهد عتيق در معرفي حقيقت سنّت امداد غيبي در نوع نگاه به آنها روشن شد، به بررسي تطبيقي انواع امدادهاي آسماني در اين دو منبع مقدس ميپردازيم.
انتقام از دشمنان به واسطة نزول عذاب بهعنوان يكي از انواع امدادهاي الهي نسبت به مؤمنان، مانند آنچه در طوفان نوح، غرق شدن فرعون در دريا و عذابهاي نازل بر قوم لوط به انجام رسيد، در هر دو منبع به چشم ميخورد. اكنون به دو نمونه از اين نوع امداد، كه در هر دو منبع، يعني قرآن كريم و عهد عتيق آمده است، اشاره ميكنيم.
در عهد عتيق، ساختن كشتي به دست نوح(ع) و با راهنمايي و كمك خداوند صورت ميگيرد (پيدايش 6: 14-16). در قرآن كريم نيز اين امر تأييد ميگردد و ساختن كشتي را به فرمان خداوند و مطابق وحي الهي ميداند (هود: 37). در عهد عتيق از نجات مؤمنان به نوح(ع) سخني به ميان نيامده است و خداوند از هلاكت تمامي انسانها خبر ميدهد و امداد خود را در اين بخش به چگونگي ساخت كشتي و نجات نوح(ع) و خانوادة او از همسر و فرزندان محدود ميكند (پيدايش، 13: 6و 18). درحاليكه، در قرآن كريم علاوه بر موارد مذكور، از نجات مؤمنان به نوح(ع)، نيز سخن به ميان آمده است (هود: 40). در تورات زن نوح(ع) جزو نجاتيافتگان است(پيدايش18: 6)، ولي در قرآن كريم، او به همراه فرزند نوح(ع) جزو غرق شدگان ميباشند (هود: 40 و 46).
نابودي قوم لوط، بهعنوان يكي ديگر از مصاديق امدادهاي خداوند در جهت ياري مؤمنان به لوط شمرده ميشود. ماجراي ديدار فرشتگان با حضرت ابراهيم(ع) و مأموريت آنان، براي نابودي قوم لوط و مهمان شدن ايشان در خانة لوط(ع) در هر دو منبع وجود دارد. براساس آيات قرآن كريم و عهد عتيق، هنگاميكه قوم لوط از حضور ميهمانان در خانة لوط(ع) با خبر ميشوند، قصد انجام عمل شنيع را مينمايند كه با مخالفت لوط(ع) مواجه ميشوند. مأموران خداوند به لوط(ع) يادآور ميشوند كه ما اين مكان را از بين خواهيم برد. بنابراين، خود و خانوادهات را از اين شهر بيرون ببر مبادا هلاك شويد. نزول عذاب آسماني بهصورت باران آتش و هلاكت همسر لوط به همراه قومش، نيز در هر دو كتاب آمده است(ر.ك: حجر: 51-74؛ پيدايش، 19).
بروز آيات الهي مثل بلاهايي كه بر فرعونيان وارد آمد، شكافته شدن دريا براي بنياسرائيل و انواع معجزاتي كه در اختيار پيامبران ازجمله موسي، داود و سليمان(ع) و... قرار ميگيرد در قرآن كريم و عهد عتيق بسيار به هم نزديك است.
قرآن كريم از نزول پنج نوع بلا بر فرعونيان سخن ميگويد (اعراف: 133) و در مجموع آياتي را كه به موسي(ع) داده شد، نُه آيه و نشانه ميداند (اسراء: 101). مفسران اسلامي در تبيين تعداد اين آيات، معجزة عصا و يد بيضا و همچنين شكافتن دريا و صخره را به ضميمة پنج بلاي مذكور نمودهاند. درحاليكه، تعداد بلاها در عهد عتيق ده بلاست و برخي از آنها با آنچه كه در قرآن كريم آمده است به لحاظ اسم متفاوت است (ر.ك: خروج 7-12).
تأييد موسي(ع) به وسيلة هارون(ع) بهعنوان شخصي سخنور و توانا و بهعنوان كمككار موسي(ع)، حكومت و فرمانروايي داود(ع) و سليمان(ع)، عنايت خداوند به يوسف(ع) با اختلافات اندك و... از مشتركات امداد الهي است. در قرآن كريم، موسي(ع) علاوه بر درخواست وزارت هارون(ع)، از خداوند طلب شرح صدر ميكند (طه: 25). در قرآن كريم از الهام به مادر موسي(ع) و گذاشتن موسي در صندوق و انداختن او در رود نيل بهعنوان كمك الهي ياد شده است (قصص: 7). اما در عهد عتيق، اين كار هيچگونه ارتباطي با الهام غيبي ندارد و اشارهاي هم به درخواست شرح صدر توسط موسي(ع) نشده است.
همچنين در عهد عتيق از همراهي خداوند با يوسف(ع) در همه مراحل زندگي و نفوذ او در دلهاي مردمان سخن به ميان آمده است (ر.ك. پيدايش 2: 39و 21). ساموئل شولتز در اين زمينه ميگويد: «يوسف(ع) كه توسط زن فوطيفار وسوسه شده بود، به گناه تن در نداد. او نميخواست نسبت به خدا گناه ورزد. وي در زندان با صداقت تمام اظهار داشت كه تعبير خوابها به خداوند تعلق دارد» (پيدايش8: 40). وقتي كه به حضور فرعون بار يافت، اين حقيقت را مورد تصديق و تأييد قرار داد كه خدا توسط خوابها، آينده را مكشوف ميسازد (پيدايش16: 41). او همچنين در تفسيري كه از تاريخ بهدست داد، خدا را عامل اساسي تحولات معرفي نمود. در آشكار كردن هويت خود به برادرانش، وي با تواضع كامل خدا را عامل آمدنش به مصر شمرد. وي ضمن بخشيدن برادرانش به آنها، اطمينان داد كه درصدد انتقامجويي نيست. خدا وقايع تاريخ را طوري ترتيب داده بود كه براي همة آنها به خيريت بيانجامد (پيدايش 7: 45). ارتقاي مقام يوسف(ع)، پاداشي براي احترام و تكريم خدا در فراز و نشيبهاي مختلف زندگي بوده است» (شولتز، بيتا، ص 33). قرآن كريم نيز علاوه بر بيان مواهب الهي مانند بزرگي مقام يوسف(ع) و اقتدار او در زمين، به آموختن تعبير خواب، اعطاي مقام نبوت، علم، و نجات يوسف(ع) از آلودگي از ناحيه خداوند اشاره ميكند (يوسف: 21ـ24).
قرآن كريم با بيان امتيازات ويژه به داود(ع)، ازجمله آموزش ساختن زره براي مقابله با خطرات در صحنة جنگ و نجات جان مؤمنان از قدرت دشمن، حكايت ميكند (انبياء: 80). درحاليكه عهد عتيق از ميان اين مباحث، فقط به جريان قتل قهرمان فلسطيني، جالوت توسط داود(ع) ميپردازد (ر.ك: اوّل سموئيل 50: 17) و از تولد سليمان(ع) بهعنوان وعدة الهي اشاره دارد (ر.ك: دوّم سموئيل 12: 7). مطابق عهد قديم، سليمان(ع) تنها حكمت و علم را از خداوند درخواست ميكند و خداوند از ناحيه خود به او مَسنَد حكومت را هم ميدهد، اما قرآن كريم از قول سليمان(ع) چنين حكايت ميكند كه او از خداوند درخواست حكومت و فرمانروايي كرد، آن هم فرمانروايي كه شايسته هيچكس ديگر نباشد (ص: 35). بر اين اساس، خداوند امكانات فراواني ازجمله باد و تسلط بر شياطين و اجنّه را در اختيار سليمان(ع) قرار ميدهد (سبأ: 12) و او را در برقراري حكومت توحيدي در زمين ياري ميكند.
در قرآن كريم دربارة مطالبي كه در عهد عتيق راجع به كيفيت پادشاهي سليمان(ع) گفته شده، شاهدي يافت نميشود. آنچه بهطور قطع در اين زمينه ميتوان گفت، همان بيان قرآن كريم است كه سليمان(ع) داراي مُلك و فرمانروايي بينظيري بوده است. خداوند اسباب و اختيارات ويژهاي براي او قرار داده بود. سليمان(ع) نيز بهعنوان يك پيامبر بزرگ الهي از اين امكانات در جهت تحكيم دين خداوند و اجراي احكام الهي در زمين استفاده ميكرده است. اما داشتن كاخهاي متعدد و همچنين همسران بيشمار و اينكه همگان از اطراف و اكناف جهان براي او هدايا و جواهرات بياورند، با رسالت اصلي سليمان(ع) يعني هدايت و رهبري معنوي بنياسرائيل تنافي دارد.
شهيد مطهري در اينباره ميگويد:
دايرة سلطنت سليمان(ع) بر خلاف آنچه معروف است، از نظر كميت وسيع نبوده، همين حدود فلسطين بوده. آنچه قرآن نقل ميكند، از نظر قدرت شگرف و فوقالعادة آن حضرت است، نه وسعت كشورش كه همه دنيا را گرفته باشد. حتي اطلاع درستي نداشت كه اصلاً در جاهاي ديگر دنيا چه ميگذرد. ازجمله خبردار نبود كه در همين يمن اوضاع از چه قرار است (مطهري،1380، ج 4، ص 515).
بيشك دولت و حكمت سليمان(ع) سرآمد همة پادشاهاني بود كه در اورشليم سلطنت كردند (رسولزاده، 1389).
امداد نسبت به قوم بنياسرائيل در قرآن كريم، همانند عهد عتيق فراگير است. در قرآن كريم بارها از نعمتهاي خداوند دربارة اين قوم سخن به ميان آمده است. نجات از ستم فرعون، نزول مَنّ و سَلوي و سايه انداختن ابر بر بنياسرائيل در مدت چهل سال سرگرداني در بيابان و اعجازهاي پيدرپي موسي(ع)، مانند شكافتن دريا و خلاصي از ستم فرعون و همچنين بيرون آوردن آب از صخره به جهت رفع تشنگي ازجمله اين امدادهاست (بقره: 49-60).
برگزيدگي بنياسرائيل، بهعنوان يكي از ويژگيهاي اين قوم در عهد عتيق مطرح است. ابتدا، به تبيين مفهوم برگزيدگي ميپردازيم تا ميزان و صحّت ارتباط آن را با امدادهاي يهوه دريابيم. جان ر.هينلز دربارة انديشة برگزيدگي چنين ميگويد:
اين انديشه كه قوم اسرائيل قوم برگزيدة خداوند است در وجدان يهودي با پيام وحياني تعاليم اسفار خَمسه به حضرت موسي(ع) و بنياسرائيل، هنگام خروج از سرزمين مصر، كه در بيابانها سرگردان بودند، تداعي ميشود. كسي كه يهود را از بين همة ملّتها برگزيده و تورات خويش را به آنها داده است (هينلز، 1385، ص 83 و82).
رابرت وير ميافزايد: «بنياسرائيليان هرگز خود را صرفاً بهعنوان يكي ديگر از اقوام روي كرة زمين نديدهاند، بلكه معتقد بودهاند كه آنان قوم برگزيدة الهي بوده، از جهت توجه و علاقة خداوندي در مرتبة نخست قرار دارند» (وير، 1374، ج 2، ص 622). در كتاب تحقيقي در دين يهود دربارة ريشة انديشة برگزيدگي چنين آمده است:
هزاران سال قبل كه مردم خاورميانه معتقد به وجود هفتاد خدا بودند كه سرپرستي و محافظت از هفتاد قوم زمين را بر عهده داشتند، تصور اينكه يهوه قوم برگزيده و ارثيه و سهمية خود را مورد عنايت و توجه مخصوص قرار دهد، بسيار عادي و موجه به نظر ميرسيده است (آشتياني، 1386، ص 480).
برخي نيز ضمن ردّ اين پندار بهصورت مطلق، ديدگاهي نزديك به مسلمانان دارند: كرن آمسترانگ ميگويد:
آنان گمان ميكردند قوم برگزيدة خداوندند؟ آنان معناي عهد خود با خدا را پاك بد فهميده بودند؛ چراكه معناي آن مسئوليت بود و نه امتياز. عاموس فرياد ميكشد: اين كلام را بشنويد كه خداوند آن را به ضدّ شما اي اسرائيل و به ضد تمام خانداني كه از مصر بيرون آوردم، گفته است: «من شما را از تمامي قبايل زمين شناختم، پس شما را به سزاي گناهانتان خواهم رسانيد» (عاموس نبي 2: 3). اين عهد نه بهمعناي آن بود كه همة قوم اسرائيل برگزيدة خدا هستند و بنابراين، بايد با شايستگي با ايشان رفتار شود. خداوند فقط براي اين در تاريخ مداخله نميكند كه اسرائيل را بالا بكشد، مگر تا عدالت اجتماعي را برقرار كند. اين خطرورزي او در تاريخ بود و اگر لازم ميشد، ارتش آشور را هم به كار ميگرفت تا عدالت را در سرزمين خود برقرار كند (آرمسترانگ، 1382، ص 45).
ابنميمون هم در رد اين جايگاه ويژه ميگويد:
پيام كتاب مقدّس، جهاني است و به قوم اسرائيل اختصاص ندارد. برگزيدگي قوم بهمعناي برتري يا تقديس ذاتي نيست. فقراتي از كتاب مقدّس كه به اين امر پرداختهاند، تنها بر يك گزينش مشروط دلالت دارند، نه بيش از آن. قوم اسرائيل براي تكليف و وظيفهاي خاص برگزيده شده است. اين هرگز بدان معنا نيست كه اين قوم داراي حقوقي خاص يا ويژگيهايي خاص است. برتري و تقدّس به قوم اسرائيل تاريخي و افراد خارجي تعلّق ندارد، بلكه به يك اسرائيل اسطورهاي، كه بهعنوان يك مُدل و آرمان در نظر گرفته ميشود، تعلّق دارد. اين برگزيدگي با اطاعت از دستورهاي خداوند و رعايت شريعت تحقق مييابد. درحاليكه سرپيچي از دستورهاي خدا خفت و ذلت را در پيدارد (Atlan, 1999, p. 56).
با وجود اين، در برخي فقراتِ عهد عتيق، ميان برگزيدگي قوم و امدادهاي خداوند نسبت به ايشان، ارتباطي مستقيم برقرار است:
خداوند دل خود را با شما نبست و شما را برنگزيد از اين سبب كه از ساير قومها كثيرتر بوديد؛ زيرا كه شما از همة قومها قليلتر بوديد. اما از اين جهت كه خداوند شما را دوست ميداشت و ميخواست قَسَم خود را كه براي پدران شما خورده بود به جا آورد، پس خداوند شما را با دست قوي بيرون آورد و از خانة بندگي از دست فرعون، پادشاه مصر، فديه داد» (تثنيه 7: 7ـ8).
دقت در اين فقره، نشان ميدهد كه چگونه عهد عتيق ميان برگزيدگي قوم در راستاي عهد خداوند با پدرانشان و نجات ايشان از ستم فرعون، بهعنوان بزرگترين نجات در طول تاريخ بنياسرائيل، ارتباط برقرار كرده است.
عهد عتيق در سفر لاويان رابطة ميان قوم خدا بودن و نجات از دست فرعونيان را چنين بيان ميكند:
در ميان شما خواهم خراميد و خداي شما خواهم بود و شما قوم من خواهيد بود. من يهوه خداي شما هستم كه شما را از زمين مصر بيرون آوردم تا ايشان را غلام نباشيد... (لاويان 12: 26ـ13). ... اسرائيل، پسر من و نخستزادة من است و به تو ميگويم پسرم را رها كن تا مرا عبادت نمايند و اگر از رها كردنش اِبا نمايي، همانا پسر تو، يعني نخست زادة تو را ميكشم (خروج 4: 22-23).
خداوند به يعقوب، پدر اسرائيليان چنين ميگويد: «اينك من با تو هستم و تو را در هرجايي كه روي، محافظت فرمايم تا تو را بدين زمين بازآورم؛ زيرا كه تا آنچه را به تو گفتهام، بجا نياورم، تو را رها نخواهم كرد» (پيدايش 15: 28؛ ر.ك. خروج 10: 34؛ تثنيه7: 2 و 38: 4). اكنون ميتوان گفت كه براساس عهد عتيق، ارادة خدا كه در آغاز بر اين استوار بود، كه همة انسانها را سرپرستي كند و در جهت احياي همة مردم بكوشد. با استقرار در خاندان ابراهيم(ع) پايان يافت و خدا به خدايي بدل گشت كه متكفّل امر خاندان خاصي است. بنياسرائيل در تعامل خود با خدا با تكيه بر اين باور كه آنها تنها قوم برگزيدة خدايند و با تكيه بر اين باور، كه وجه و اعتبار هر خدايي بستگي به رفاه حال پيروانش دارد، معتقد بودند كه خدا در هنگام مشكلات و سختيها، به ياريشان خواهد شتافت (صادقنيا، 1381).
اما قرآن كريم، هرگونه انديشة برگزيدگي نسبت به بنياسرائيل را رد ميكند (مائده: 18). تنها از نوعي فضيلت و برتري براي ايشان سخن ميگويد و آن را از جمله نعمتهاي خود بر اين قوم ميداند (بقره: 47). با استفاده از آيات قرآن كريم، ميتوان به شاخصهاي اين برتري دست يافت. عواملي مانند فراواني پيامبراني كه براي هدايت ايشان مبعوث شدند، حاكم و صاحب اختيار خود شدن بعد از رهايي از دست فرعون و انواع امدادهاي ديگر، كه به اين قوم اختصاص يافت، وجه برتري ايشان بر ديگران ميباشد (مائده: 20). علاوه بر اين، مقصود از اين برتري كليت داشته و شامل همة زمانها نميشود، بلكه آن را بايد نسبت به اقوام معاصر بنياسرائيل لحاظ كرد؛ زيرا بيشك به شهادت قرآن كريم، امّت اسلام بالاترين امّتهاست (آلعمران: 110)؛ زيرا به روشني ميتوان دريافت كه بنياسرائيل در آن زمان، وارث تمام جهان نبودند، بلكه وارث مشرقها و مغربهاي سرزمينهاي وسيع و پهناوري شدند (كرينستون، 1377، ص 153).
بنابراين، در منطق عهد عتيق برگزيدگي بنياسرائيل در وقوع امدادهاي يهوه بسيار تأثيرگذار است و ميتوان از آن، بهعنوان يكي از اسباب امدادهاي الهي نام برد كه در تحقق نوع منحصر به فردي از امداد نقش دارد. درحاليكه براساس آيات قرآن كريم، چنين تصوري در حدّ يك پندار مردود است.
بركت در نسل و اعطاء سرزمين نيز از يكي از انواع امدادهاي خداوند و جلوهاي از نصرت الهي در ياري و تقويت بنياسرائيل، در مقابل دشمنان و ساير اقوام است. در باب پانزدهم از سفر پيدايش، سخن از دو وعده است كه خداوند به ابراهيم(ع) ميدهد: يكي اينكه از نسل او قومي بزرگ به وجود ميآورد و ديگر اينكه آن سرزمين را كه از رود نيل تا رود فرات امتداد دارد، به آنان خواهد بخشيد. همة سؤال و دغدغة ابراهيم(ع) هم اين است تا مطمئن شود خداوند به وعدههاي خود عمل ميكند يا خير. درحاليكه در قرآن كريم، نهتنها سخني از قوم و سرزمين به اين صورت نيست، بلكه دغدغة اصلي ابراهيم(ع) يكتاپرستي و شناخت خداي يگانه است. وي قبل از اينكه نياي يك قوم باشد، يك پيامبر بزرگ الهي است كه در راه نجات مردم زمان خود از شرك و بتپرستي، از جان و مال و خانه و كاشانة خود ميگذرد (سليماني اردستاني، 1386، ص 15).
از عهد عتيق چنين بهدست ميآيد كه دادن سرزمين مقدس به بنياسرائيل، بهعنوان يك وعدة مشروط مطرح است (تثنيه 6: 18). قرآن كريم با تأييد اين مطلب، از بنياسرائيل ميخواهد تا وارد سرزمين مقدّس شوند و با بتپرستان ساكن در آنجا به امر الهي جهاد كنند (مائده: 21و22).
روشن است مطابق عهد عتيق، بركت و فراواني نسل ابراهيم(ع)، مشروط به پاسداشت احكام خداوند و تا زماني است كه بنياسرائيل مطابق فرمان الهي عمل كنند. علاوه بر اين، اگر خداوند چنين خواسته باشد، اين وعده شامل بنياسماعيل نيز ميشود؛ زيرا اسماعيل(ع) نيز فرزند ابراهيم(ع) است. همچنانكه عهد عتيق در برخي فقرات به عظمت امّت و فراواني نسل از طريق اسماعيل(ع) اشاره دارد (پيدايش20: 17). بيان نام ساره و محوريت آن نيز به دليل گرايش قومي است؛ يعني ساره مادر بزرگ بنياسرائيل است. درحاليكه در قرآن سخني از قوميت نيست (اشرفي، 1385، ص 240).
امداد در جنگها، گونة ديگري از امدادهاي الهي در قرآن كريم و عهد عتيق است. براي نمونه، پيروزي داود(ع) بر جالوت قهرمان كنعانيان و كشتن او به دست داود در اين دو منبع وجود دارد (بقره: 251؛ اوّل سموئيل50: 17). عهد عتيق از همراهي خداوند با قومش در جنگهاي بنياسرائيل خبر ميدهد (دوّم تواريخ20: 17)، بهگونهاي كه يهوه پيشاپيش، دشمنان را از حضور قوم اخراج ميكند (خروج 23: 23). به هر حال، آنچه كه در اينباره مسلّم شمرده ميشود و مورد تأييد آيات قرآن كريم نيز ميباشد، حمايت خداوند از جامعة مؤمنان در جنگ با دشمنان دين است، كه خداوند آن را بهعنوان وظيفه براي خود لازم شمرده است (روم: 47). در رابطه با امدادهاي خداوند در عهد عتيق، دو نكتة اساسي وجود دارد: يكي نحوه حضور خداوند در جنگها و ديگر فرمان قتلعام بيگناهان توسط خداوند است. اما حضور خداوند در جنگها، آنگونه كه در عهد عتيق آمده است، مانند به گوش رسيدن صداي پاي يهوه از بالاي درختان توت (دوّم سموئيل5: 24) و اينكه قوم در جنگ بايستند و نجات خداوند را تماشا كنند (دوّم تواريخ20: 17)، اغراقآميز به نظر ميرسد، مگر اينكه آن را بهگونهاي خلاف معناي ظاهرياش تأويل كنيم. كسي كه با عهد عتيق سروكار دارد، حضور محسوس و شخصوار خداوند، مانند يك فرد خارجي را در ميان بنياسرائيل احساس ميكند. رابرت چارلز زينر دربارة تصور جامعة يهود از خداوند چنين ميگويد:
در وهلة نخست به نظر ميرسد يهوديان باستان، مانند ساير اقوام سامي، الوهيت را در يك خداوند كاملاً شخصوار كه بر سرنوشت گروهها نظارت و تسلط دارد، تجربه كردهاند. اما اين تجربه در خصوص يهوديان شدّت و حِدّت بسيار داشت و تصور ميشد كه خداوند كاملاً شخصوار است. خداوند فقط براي اجراي نقش آنجا نبود. او به انسان رو كرده بود و خواستار همياري متقابل او بود (چارلز زينر، 1389، ص 29-30).
امداد در جنگها از ناحية ديگر نيز پذيرفتني نيست:
در بعضي كتب عهد قديم، بهعنوان نمونه كتاب يوشعبن نون، يهوديان به انجام اعمال خشونتآميز و موحِش عليه غيريهوديان امر شدهاند (ر.ك: يوشع، ص 11). فرمان قتلعام مردم بدون توجه به زنان و كودكان يا سالخوردگان داده شده است. اين نوع وحشيگري بيرحمانه كاملاً برخلاف عدالت خداوند است و يادآور بربريت فرهنگهاي ملحدي كه خداي اُسطورهاي جنگ را ميپرستيدند، ميباشد (رنجبران، 1389، ص 24).
برخي ريشة اين نوع خداشناسي را تأثيرپذيري از فرهنگهاي بيگانه توسط يهوديان دانستهاند كه در كتابهاي مقدّس آنها نيز نفوذ يافته است:
هنگامي كه دين صحرا در جامعة شهري كنعان به قدرت و حكومت آلوده شد، تحت تأثير فرهنگ كنعاني تغيير شكل داد و به آييني كه در تورات نشانهايي از آن ياد شده است، مبدل گرديد. در هر قوم، عاليترين و جالبترين صفات موردنظر به خدا نسبت داده ميشود و به زبان ديگر، خداي هر قومي معرِّف جهانبيني و طرز تفكر آن قوم است. خداي تورات مظهر قدرت و خشم و زور و قادري منتقم و بيگذشت و هراسناك است. در اولين صحنهاي كه تصميم ميگيرد هويت خود را به قوم برگزيدهاش بشناساند، مردم بيگناه مصر را شكنجه و هلاكت و مصيبت بر آنها نازل ميكند تا بنياسرائيليان به اقتدار او ايمان آورند و در مقابلش سجده كنند. اين صحنههاي خونين تا مدتها معرِّف يهوه و قوم يهود است، بخصوص كه كشتار نمادين رسالة يوشع نيز مكمِّل اين قدرتنماييها ميشود (آشتياني، 1386، ص 470).
به هر ميزان خداي اديان ديگر رئوف و مهربان است، به همان نسبت خداي بنياسرائيل خشن است. يهوه به خود ميبالد و فخر ميكند كه دشمنان قوم خود را به بهترين طريق از ميان برميدارد و براي پيروزي قومش از هيچ جنايتي روگردان نيست. قوانين جنگي، كه براي قوم خود مقرّر ميدارد، بسيار وحشيانه و ظالمانه ميباشد. هر شهري كه مورد حمله و هجوم قوم بنياسرائيل واقع ميشد، ميبايست بدون قيد و شرط تسليم و فرمانبردار ميگشت. در غير اين صورت، قتلعام شده تمام ذكورانش كشته ميشدند و زنان و دخترانش به تصرف قوم يهود در ميآمدند و اموال آنان به باد غارت ميرفت (رضايي، بيتا، ج 1، ص 516).
اما درواقع منشأ چنين توصيفي از خداوند چيزي جز انعكاس نيرومند افعال و كردار و عقايد اين قوم نيست (هاشم رضي، 1344، ص 419).
بخش ديگري از امدادهاي مطرح در قرآن كريم، مربوط به جنگهاي مسلمانان با مشركان و كفار در صدر اسلام است، در اينگونه امدادها خداوند به وسيلة عوامل طبيعي و همچنين لشكريان نامرئي مسلمانان را در مقابل دشمنانشان ياري ميكند.
يهوديت و اسلام بهعنوان شاخهاي از اديان توحيدي بهشمار ميروند؛ زيرا اين دو دين، در مقايسة با ديگر اديان، بيشترين مشتركات را در رابطه با اعتقاد به خداي واحد و پيامبران ارسالي از ناحية او و اعتقاد به يك شريعت دارند. در قرآن كريم و عهد عتيق، ايمان به خداوند، پيامبران و كتاب آسماني بهعنوان شرط اساسي در جهت جلب امدادهاي الهي است. برخي عوامل در اين ميان مشترك و برخي اختصاصي است كه در ادامه به آن ميپردازيم:
با مراجعه به آيات قرآن كريم ميتوان دريافت كه ايمان به خداوند، پيامبران و تعاليم الهي، از ابتداييترين و مهمترين شرايط برخورداري از امدادهاي غيبي در اين كتاب آسماني است. بر اين اساس، خداوند مؤمنان را در ساية ولايت و سرپرستي خويش قرار ميدهد و آنها را از ظلمت و تاريكي به سوي نور و روشنايي هدايت ميكند (بقره: 257). بدينترتيب، مؤمناني كه ولايت الهي را برگزيدهاند و از ولايت طاغوت رويگردان شدهاند، مورد حمايت خداوند قرار گرفته و خداوند خود دفاع از آنها را به عهده گرفته است (حج: 38). ساير آياتي كه بيانگر مفهوم امداد بهعنوان يك سنّت الهي است، به شرط ايمان در تحقق اين سنّت تصريح كرده است. طبق اين آيات، خداوند نجات مؤمنان را بهعنوان يك حق بر عهدة خود، لازم ميداند(يونس: 103). در برخي آيات، خداوند خطاب خود را مستقيماً متوجه مؤمنان نموده و به ايشان وعدة نصرت و تقويت ميدهد (محمد: 7).
در عهد عتيق نيز خداوند با نشان دادن آيات و انجام كارهاي بزرگ براي ايمان آوردن و يا تقويت ايمان بنياسرائيل و ازجمله قوم موسي(ع) ميكوشد (خروج 31: 4). در كتاب مقدّس آمده است: «شخص عادل و نيكوكار به خاطر ايمان خود زنده خواهد شد» (حبقوق 4: 2).
قرآن كريم از انسانها ميخواهد تا از هر دين و آييني كه هستند، به القاب و عناوين ديني خود تعصب نورزند و به اساس اديان توحيدي، يعني ايمان به خدا و روز جزا پايبند باشند (بقره: 62). قرآن كريم با خطاب به اهل كتاب و ازجمله يهوديان زمان خود، از آنها ميخواهد تا به پيامبر اسلامˆ ايمان بياورند و عهد خود مبني بر انجام دستورات الهي وفادار بمانند و آن را كامل نمايند (بقره: 41). قرآن كريم ميافزايد: اگر بنياسرائيل و يهوديان به مواعظ اين كتاب آسماني گوش ميكردند، بهطور يقين قرآن مجيد ميتوانست بسياري از اختلافات آنان را حل كند (نمل: 76). اما حيف كه اين كار را نكردند و براي خود غضب و ذلت خريدند (گواهي، 1376، ص 57).
خداوند با تأكيد بر ارتباط ميان ايمان به خدا و رعايت تقوا، با افزايش بركات و رزق و روزي در دنيا، سعي در نهادينه كردن اين شناخت در انسانهاي مؤمن دارد و ميفرمايد: «و اگر اهل شهرها و آباديها، ايمان ميآوردند و تقوا پيشه ميكردند، بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم» (اعراف: 96).
علاوه بر اين، ايمان و تقوا در لحظات حساس و در هنگام نزول بلا به ياري مؤمنان ميشتابد و آنها را از خطري كه دامنگير كافران گرديده، نجات ميدهد و ميفرمايد: «وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ» (فصلت: 18). اما در عهد عتيق، خداوند امدادهاي خود را مشروط به رعايت احكام و قوانين شريعت دانسته است و تقوا بيشتر جنبة عملي دارد. انجام اعمال صالح از طرفي، شرط ورود به اَرض موعود است (تثنيه 40: 4). بيشترين فقرات عهد عتيق مربوط به اهميت حفظ و انجام تكاليف الهي است. درواقع، عبادت و اطاعت خداوند زمينهساز برخورداري از انواع نعمتهاي خداوند محسوب ميشود. بهدست آوردن رزق و روزي، دوري از انواع مرضها و بيماريها، در امان بودن از خطر دشمنان و... بهعنوان جلوههايي از امدادهاي يهوه، همگي مرهون عبادت خداوند است (خروج 25: 23-27).
جهاد در راه خدا نيز از شرايط برخورداري از امدادهاي غيبي است (محمد: 7). برخي مفسران اسلامي، جهاد در راه خدا را از مهمترين مصاديق ياري دين خدا دانستهاند (مكارم شيرازي و ديگران، 1374، ج 21، ص 426). بر اين اساس، خداوند وعده ميدهد آنان را كه در راه او جهاد كنند، به راههاي خويش هدايت ميكند (عنكبوت: 69). عهد عتيق نيز از بنياسرائيل ميخواهد تا براي نبرد و جهاد با اقوام مجاور، كه بتپرست و مشرك ميباشند، آماده باشند. در عهد عتيق فتح سرزمين موعود بدون شركت در جنگ و آمادگي براي مقابله با دشمنان ممكن نيست و موسي(ع) به دستور خداوند كساني را براي جاسوسي از سرزمين كنعان ميفرستد (ر.ك: اعداد 13: 2). قرآن كريم با اشاره به بهانهجويي و كنار كشيدن بنياسرائيل از صحنة نبرد و همچنين درخواست از موسي(ع) مبني بر اينكه تو و خدايت با دشمنان بجنگيد و سرزمين موعود را فتح كنيد، اين اقدام را مذموم شمرده است. خداوند متعال نيز در اثر سرپيچي قوم از دستور موسي(ع) آنها را مجازات ميكند و به ايشان اعلام ميكند كه تا چهل سال ديگر وعدة ورود به سرزمين مقدس عملي نخواهد شد (مائده: 23ـ25؛ ر.ك: اعداد 34: 14).
توبه، انابه و استغفار به درگاه خداوند، از ديگر اسباب نزول و وفور امدادهاي آسماني و زميني است. در منطق عهد عتيق، استغفار و توبه و پشيماني از انجام گناه، مطلوب شمرده ميشود. اقرار به گناه و بازگشت به سوي خداوند، زمينة توجهات بعدي خداوند را افزايش ميدهد. يهوه بارها به قوم خود يادآور ميشود كه اگر شما متواضع و نرمدل شويد و خداي خود را به ياد آوريد، من هم عهد خود را به ياد خواهم ٱورد و بر شما رحمت ميفرستم (لاويان 42: 26).
آرتور هِرتزبِرگ در اين زمينه تصريح ميكند:
انسان در هر حال و هر گناهي كه انجام داده باشد، ميتواند توبه كند. اگر توبة او حقيقي باشد و از روي ترس از گناه نباشد، بلكه از سر عشق به پروردگار باشد، حتي سيئات او به حَسنات تبديل ميشود. اما اگر توبه از سر عشق نباشد، تنها گناهان او آمرزيده ميشود (Hertzberg, 1962, p. 195).
قرآن كريم نيز با تأييد اين مطلب مؤمنان را به توبه و استغفار از گناهان توصيه ميكند و از آنان ميخواهد تا از رحمت الهي مأيوس نگردند (زمر: 53). قرآن كريم استغفار را موجب افزايش بركات مادّي و زميني دانسته است (نوح: 10ـ12). در روايات معصومان(ع) نيز استغفار بهعنوان كليد حلّ بسياري از مشكلات دانسته شده است. يهوه در عهد عتيق، پس از آنكه از قوم به خاطر اقبال به بتها و خدايان ديگر گِله و شكايت ميكند، تصميم ميگيرد تا بنياسرائيل را نيامرزد، اما پس از اصرار بنياسرائيليان، آنقدر تحت تأثير توبه و انابه قوم خود قرار ميگيرد كه دل او به سبب تنگي بنياسرائيل محزون ميگردد و آنها را ميبخشد (داوران10: 10- 16).
دعا و درخواست از خداوند براي دستگيري و ياري به مؤمنان در قرآن كريم و عهد عتيق، از ديگر عوامل جلب امدادهاي غيبي است. بنا به حكايت قرآن كريم، در جنگ بدر پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان براي پيروزي در جنگ از خداوند استمداد ميكند (انفال: 9). قرآن كريم از زبان طالوت فرمانرواي بنياسرائيل، طلب پيروزي و نصرت را از خداوند، بيان ميكند (بقره: 250). در عهد عتيق نيز رهايي بنياسرائيل از ستم فرعون و خلاصي يافتن آنان از بندگي و غلامي مصريان در نتيجه، استغاثه و دعاي قوم دانسته شده است (خروج 25: 2ـ23). علاوه بر اين، به دعاي اشخاصي چون موسي، داود، سليمان، عزرا و نحميا و تأثير آن در نجات قوم اشاره ميكند.
دوستي و محبت به خدا و ترس از او در قرآن كريم و عهد عتيق، با اختلاف اندكي وجود دارد. در قرآن كريم محبت و دوستي خداوند بر محبت و دوستي غيرترجيح داده شده است (توبه: 24). محبت بالاي خداوند از نشانههاي مؤمنان، دانسته شده است (بقره: 165). حُب و بُغض در راه خدا پسنديده است (مجادله: 22). تقوا و پرهيز از محرمات، بهعنوان وسيلهاي جهت اعلام محبت به خداوند بسيار اهميت دارد. در عهد عتيق، علاوه بر تأكيد بر رعايت شريعت و پرهيز از تخلف از دستورات الهي، محبت به شخص يهوه و ترس از او مورد سفارش است. گو اينكه خداوند خود در پي آن بوده است تا در نتيجة امدادهاي خود نسبت به قوم، دوستي و محبت ايشان را به دست آورد و آن را زمينه براي امدادهاي بعدي قرار دهد (تثنيه22: 11ـ23). بنابراين، محبت و دوست داشتن خداوند از سويي، از اسباب و شرايط امداد محسوب ميگردد و از سوي ديگر، بهعنوان يكي از كاركردهاي امداد غيبي هم مطرح است. ترس از خداوند در قرآن كريم، نقش مهمي در همراهي و ياري خداوند ايفا ميكند (نحل: 128) و نجات خداوند را در پي دارد (مريم: 72). در عهد عتيق، خداوند با انجام اعمال نجاتبخش خويش هم دشمنان و هم قوم خود را از قدرت خود ميترساند و به آنها هشدار ميدهد كه در صورت تخلف، انتقام خويش را از ايشان تا چندين نسل ميگيرد (خروج 5: 20).
وفاي به عهد از طرف بنياسرائيل، يكي ديگر از شرايط نزول امدادهاي خداوند در عهد عتيق است و بهعنوان يك شرط اساسي، كه ديگر شرايط امداد را دربر دارد، مطرح است. جيكوب نيوزنِر دربارة نقش وفاي به عهد در اِعطاي سرزمين مقدّس به بنياسرائيل ميگويد:
قوم اسرائيل آن سرزمين را نه چون دستاوردي مقرر و معين، بلكه بهعنوان يك موهبت دارند. ازاينرو، مادام كه بر سر ميثاقاند، آن سرزمين از آن ايشان است و همه در آن خوشبخت خواهند بود (نيوزنر، 1389، ص63).
قرآن كريم نيز با بيان كردن چنين عهد و پيماني از بنياسرائيل ميخواهد تا به عهد خود وفا كنند تا خداوند نيز عهد خويش را عملي سازد (بقره: 40). در قرآن كريم، هرجا سخن از ميثاق بنياسرائيل به ميان ميآيد، مراد عهد عتيق يعني تورات است (مشكور، 1362، ص 140). قرآن كريم در ادامه چندين خواسته را از بنياسرائيل مطالبه ميكند كه ميتوان از آن، بهعنوان مصاديق اين عهد و پيمان ياد كرد (بقره: 41ـ43).
از ديگر وسايل نجات بنياسرائيل در عهد عتيق، غيور بودن و غيرتورزي خداوند نسبت به قوم اسرائيل و سرزمين مقدّس است (ر.ك: حزقيال 25: 39؛ زكرياي نبي8: 2-5). ازاينرو، جهت خداوند ميان قوم و سرزمين مقدّس پيوندي محكم برقرار ميكند: «پس خداوند براي زمين خود به غيرت خواهد آمد و بر قوم خويش شفقت خواهد نمود» (يوئيل18: 2). البته از عهد عتيق كليت و اطلاق اين عامل بهدست نميآيد و قرائن فراواني بر مشروط بودن آن وجود دارد. قرآن كريم نيز با رد جايگاه ويژه بنياسرائيليان بهعنوان دوستان و اولياء خداوند، از عذاب آنان در پي گناهان بهعنوان سندي بر رد اين ادّعا استفاده ميكند. همچنين با انتقاد از اين سخن كه تنها يهود و نصارا داخل بهشت ميشوند، آن را سخني بيهوده و بيدليل ميداند (بقره: 111).
در عهد عتيق، اگرچه كاركردهايي در نتيجة اعمال نجاتبخش خداوند مطرح ميباشد، اما همانطور كه اشاره شد، خداوند از انجام كارهاي عجيب و غريب خود، هدفي جز تحقق وعدة خود مبني بر حمايت از نسل ابراهيم(ع) از طريق يعقوب(ع) ندارد. در اين راه از هيچ تلاشي فروگذاري نميكند. هدف كلي، كه در عهد عتيق دنبال ميشود، نجات يك قوم و وفاي به عهد و پيماني است كه خداوند با پدر اين قوم بسته است. فراواني نسل و دادن منطقهاي پربركت مخصوص فرزندان اسحاق(ع) و يعقوب(ع) است و اسماعيل(ع)، گرچه فرزند ديگر ابراهيم(ع) است، اما بهعنوان فردي وحشي و ستيزهجو معرفي ميشود. بعثت موسي(ع) نيز در همين راستا و به جهت نجات قوم خداوند است. موسي(ع) وظيفه دارد، بنياسرائيل را بهعنوان قوم برگزيده و نخستزادة خداوند، كه يهوه به خاطرش فديه ميدهد، نجات دهد. آنچه كه در اين كتاب مهم است و بهعنوان غرض اصلي پيگيري ميشود، نجات قوم اسرائيل است. خداوند تحت تأثير قوم، محزون ميشود و از سختگيريهاي خود پشيمان ميشود. خداوند به جهت غيرت عظيمي كه دربارة اسم خود و قوم خود و سرزمين مقدّس دارد، نجات بنياسرائيليان را همچنان وعده ميدهد. درحاليكه، قرآن كريم هدف اصلي و غايت نهايي خود را هدايت همة انسانها دانسته است (ص: 87) و همگان از هر نوع نژاد و قبيلهاي را در نزد خداوند يكسان ميداند و ملاك برتري و فضيلت تقوا معرفي ميشود (حجرات: 13). قرآن كريم انديشة برگزيدگي و قوم خاص بودن يهوديان را محكوم نموده است. خداوند سبحان عنوان يهوديت و نصرانيت را ماية نجات و ورود به بهشت ندانسته و از دادن اين القاب و عناوين نسبت به پيامبران نهي نموده است (بقره: 111، 135، 140). اكنون به تطبيق اين كاركردها و اهداف از منظر عهد عتيق و قران كريم ميپردازيم.
يكي از اهدافي كه در قرآن كريم و عهد عتيق بر امدادهاي خداوند مترتب است، امتحان و آزمايش افراد و يا امّتهاست. عهد عتيق، با اشاره به برخي امدادهاي ويژه خود، مانند تهيه نان و گوشت (خروج 4: 16) و همچنين تبديل آب شور به شيرين (خروج 25: 15) و رهبري و همراهي قوم در بيابان، بهگونهاي كه هيچ آسيبي ايشان را تهديد ننمايد، هدف اينگونه كمكهاي خود را امتحان و آزمايش قوم ميداند (تثنيه 2: 8). در قرآن كريم نيز با اشاره به دو نوع آزمايش درباره بنياسرائيل، يعني بلاء حسن و بلاء سَييء، بر اين مطلب تأكيد ميكند كه امدادها و نجات خداوند از جمله خلاصي از دست فرعون يك آزمون بزرگ براي بنياسرائيل بوده است (اعراف: 168؛ ابراهيم: 6). در جنگ بدر نيز از پيروزي مسلمانان بر مشركان بهعنوان بلاء حَسَن ياد شده است (انفال: 17).
عبرتآموزي در نتيجة هلاكت و از بين رفتن دشمنان دين و مؤمنان، از ديگر اموري است كه در قرآن كريم به آن اشاره شده است. انتقام از دشمنان در طول تاريخ به وسيلة نزول عذاب يا وقوع بلاهاي متنوع و متعدد مانند طوفان نوح، غرق شدن فرعون، نابودي قوم عاد و ثمود و... همگي، به خاطر عبرت پذيري ديگران عنوان شده است. قرآن كريم با توجه خاص به اين موضوع، از به روي آب آمدن جسد فرعون و نجات بدن او بهعنوان آيت و نشانهاي براي آيندگان و در جهت عبرتگيري آنان ياد ميكند (يونس: 92). و در آيهاي ديگر، هلاكت سپاهيان فرعون را بهعنوان مَثل و ماية عبرت ديگران دانسته است (زخرف: 55 و56). درحاليكه در عهد عتيق، تعبير به عبرتپذيري وجود ندارد و هدف خداوند از بروز بلاهاي خود درباره مصريان و نجات قوم موسي(ع) را، افزايش آيات خود و در نتيجه توجه به قدرت يهوه دانسته است (خروج 9: 15-16). كه البته اين هدف يهوه منافاتي با جنبة عبرتپذيري آن ندارد.
يكي از اهداف و كاركردهاي اساسي امداد الهي، تشكيل حكومت ديني و زمينهسازي براي اجراي احكام خداوند است. عهد عتيق رهايي بنياسرائيل از دست فرعون (خروج 16: 7) و همچنين سكونت در سرزمين موعود را جهت انجام عبادات و مناسك ديني ميداند (تثنيه 8: 4-5). استواري حكومت داود و سليمان و دادن اختيارات ويژه به ايشان و داوري ميان بنياسرائيل، ازجمله مصاديق بارز اجراي احكام خداوند است. قرآن كريم نيز با بيان آثار و نشانههاي حكومت صالحان در زمين، از جمله اقامة نماز، اداي زكات، امر به معروف و نهي از منكر و... آن را در نتيجة دفاع خداوند از مظلومان و به قدرت رسيدن صالحان ميداند (حج: 41).
شكر و تسبيح خداوند از ديگر آثار امدادهاي غيبي در قرآن كريم و عهد قديم است. خداوند در قرآن كريم، پس از اجابت درخواست موسي(ع) در فرستادن هارون(ع) بهعنوان وزير و پشتيبان موسي(ع)، يكي از آثار و پيامدهاي آن را تسبيح فراوان خداوند توسط آن دو پيامبر ميداند (طه: 23). داود و سليمان(ع) نيز بعد از عنايات خاص خداوند به آن دو شكر و تسبيح را مخصوص خداوندي ميدانند كه آن دو را بر بسياري برتري داده است (نمل: 15). در عهد عتيق، بهويژه در سرود داود شكر و تسبيح خداوند بهعنوان پاسداشت امدادهاي يهوه، فراموش نميشود (اوّل تواريخ 36: 16-8).
به خاطر داشتن نعمتهاي خداوند، بهعنوان يكي ديگر از آثار و نتايج امدادهاي الهي، مورد تأكيد قرآن كريم است. قرآن مجيد با برشمردن امدادهاي خود دربارة پيامبر اسلامˆ و نجات جان مؤمنان در لحظات خطرناك، از آن بهعنوان نعمتهاي خداوند ياد ميكند (مائده: 11). قرآن كريم با خطاب قرار دادن عيسي(ع) از تأييد ايشان بهوسيله روحالقدس، دادن كتاب و حكمت، انواع معجزات و بالاخره، الهام به حواريون مبني بر ايمان آوردن به عيسي(ع)، از او ميخواهد تا نعمتهاي خداوند را به ياد داشته باشد (مائده: 110 و 111). همچنين قرآن كريم از انواع نعمتهاي خاص به بنياسرائيل مانند برتري بر عالميان و فرستادن انبياء و تعيين ملوك از بين قوم و نجات از ستم فرعون سخن ميگويد و از آنان ميخواهد اين نعمات را همواره به ياد داشته باشند (مائده: 20). در عهد عتيق، به يادداشتن نعمتها بهطور مستقل مطرح نيست، بلكه يادآوري نعمتها به جهت وفاداري به يهوه و انجام فرامين او مطرح ميباشد (تثنيه8: 11-16).
برخي از كاركردهاي امداد الهي، منحصر در عهد عتيق و خاص قوم يهود است: خداي قوم يهود بودن، به خاطر داشتن يهوه، قرباني نكردن براي خدايان ديگر، تقديس يهوه در غالب بناي قربانگاه، اعطاي هدايا و شكستن بتها، تأديب قوم، افزايش ايمان، ترس از خداي قدرتمند و محبت و دوستي با او از جمله اين آثار است. در قرآن كريم نيز از همراهي نصرت خداوند و در نتيجه، گسترش اسلام و گرايش مردمان به دين خدا، بهعنوان يكي از دستاوردهاي ياري الهي ياد ميشود (نصر: 1-2).
عليرغم اختلافات موجود در حيطة مفهوم، انواع، شرايط و كاركردهاي سنّت امداد غيبي در قرآن كريم و عهد عتيق، وجوه مشترك قابلتوجهي در زمينههاي يادشده وجود دارد. با مقارنه و مقايسة آيات قرآن كريم و عهد عتيق در عناوين يادشده، علاوه بر دستيابي به عناصر و مؤلفههاي مشترك، رگههاي تحريف و كژي در عهد عتيق تا حدي روشن ميگردد. برخورداري از جامعيت و هماهنگي، عقلانيت و منطق قوي، همراه با ارائة تصويري صحيح از خداوند و انبياي الهي، از ويژگيها و امتيازات قرآن كريم نسبت به عهد عتيق است.
عهد عتيق، با ارائة تصويري شخصوار و محسوس از يهوه، خدايي ساخته كه عامل دست انسان است. او با قدرت و زورِ بازوي خود، اقتدار خود نسبت به ديگر خدايان را به اثبات ميرساند و با ارائة كارهاي عجيب و انتقام گرفتن از دشمنان، دلهاي قوم را به خود جذب ميكند. درحاليكه، قرآن كريم خداوند را در عين اينكه رحمان و رحيم دانسته، انسانها را فقير و نيازمند به او ميداند (فاطر: 15).
بسياري از امدادهاي مربوط به بنياسرائيل در قرآن كريم بهطور واقعبينانه و به دور از غلوّ انعكاس يافته است. كسب شرايط لازم جهت تعلق امداد الهي، فاقد هرگونه پشتوانه و تضمين از پيش تعيين شده است. انسانها در پيشگاه الهي برابرند و امتياز و برتري آنها جز به رعايت تقوا و دستورات الهي حاصل نميشود. در قرآن كريم، نوع نگاه به خداوند سبحان و ساحت انبيا و انسان به نحو متعاليتر و توأم با كرامت، انعكاس يافته است. بنابراين، هيچ نيازي براي اثبات برتري خداوند و يك قوم خاص در برابر ديگر خدايان و ابناي بشر وجود ندارد. اين خود طرز تلقّي از سنّت امداد غيبي را بهگونهاي متفاوت از عهد عتيق نمايان ميسازد.
اشرفي، عباس (1385)، مقايسة قصص در قرآن و عهدين، تهران، اميركبير.
آرمسترانگ، كرن (1382)، خداشناسي از ابراهيم تا كنون دين يهود، مسيحيت و اسلام، ترجمة محسن سپهر، تهران، مركز.
آشتياني، جلالالدين (1386)، تحقيقي در دين يهود، چ چهارم، تهران، نگارش.
چارلز زينر، رابرت (1389)، دانش نامة فشردة اديان زنده، ترجمة نزهت صفاي اصفهاني، تهران، مركز.
حكمت، علياصغر (1345)، تاريخ اديان، چ سوم، تهران، ابنسينا.
راغب، حسينبن محمد (بيتا)، مفردات الفاظ القرآن، ترجمه و تحقيق غلامرضا خسروي، تهران، ناشر مرتضوي.
راغباصفهاني، حسينبن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالعلم.
رسولزاده، عباس (1389)، «سليمان اسطوره يا تاريخ»، معرفت اديان، ش 5، ص 153ـ175.
رضايي، عبدالعظيم (بيتا)، تاريخ اديان جهان، تهران، علمي و فرهنگي.
رنجبران، داود (1389)، نقد و بررسي عرفانهاي وارداتي؛ كاباليسم، چ دوم، تهران، ساحل انديشه.
سليماني اردستاني، عبدالرّحيم (1386)، درسنامة اديان ابراهيمي، بيجا، كتاب طه، انجمن علمي اديان و مذاهب.
شولتز، ساموئل (بيتا)، عهد عتيق سخن ميگويد، ترجمة مهرداد فاتحي، بيجا، آموزشگاه كتاب مقدس.
صادقنيا، مهراب، «خداي عهد عتيق»، (پاييز1381)، هفت آسمان، ش 15، ص 224.
طباطبايي، سيدمحمدحسين (2002م)، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسّسة اعلمي.
كتاب مقدس (2009 م)، چ پنجم، ايلام، ايلام.
كرينستون، جوليوس (1377) انتظار مسيحا در آيين يهود، ترجمة حسين توفيقي، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
گواهي، عبدالرحيم (1376)، درآمدي برتاريخ اديان در قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
مشكور، محمدجواد (1362)، خلاصة اديان در تاريخ دينهاي بزرگ، چ دوم، تهران، شرق.
مصباح، محمدتقي (1380)، جامعه و تاريخ از ديدگاه قرآن، چ پنجم، تهران، شركت چاپ و نشر بينالملل.
مطهري، مرتضي (1380)، نبوّت، چ ششم، تهران، صدرا.
ـــــ (1385)، امدادهاي غيبي در زندگي بشر، چ يازدهم، تهران، قم، صدرا.
مكارم شيرازي، ناصر و ديگران (1374)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
ناصحي، محمدحسن (1382)، «امدادهاي غيبي»، دايرة المعارف قرآن كريم، قم، مركز فرهنگ و معارف قرآن.
نيوزنر، جيكوب (1389)، يهوديت، ترجمة مسعود اديب، قم، مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
وير، رابرت (1374ش) جهان مذهبي (اديان در جوامع امروز)، ترجمة عبدالرحيم گواهي، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
هاشم، رضي (1344ش) اديان بزرگ جهان، بيجا، آسيا.
هينلز، جان ر (1385)، راهنماي اديان زنده، ترجمة عبدالرحيم گواهي، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
Atlan, Henri, “ChosenPeople” Copyright 1987, in Contemporary Jewish Religious Thought, New York,
The Free Press.
Hertzberg, Arthur, 1962, Judaism, NewYork, George Braziller.